قالب وبلاگ

Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥عاشق واقعی♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
اول خدا...

«اول خدا»   

WELCOME  

به وبلاگ افشین و...      خوش اومدید

باد دفتر خاطرات را ورق میزند!
آسمان، رنگین میشود از کلماتی به معنای تو ...

نسیم بوی خوش آشنایی میگیرد...
امروز بعد سالها به التماس شاپرک نشستم تا یاد تو را برایم بخواند،

ای که سفر کرده ای از خاطرم...
ای که واژه های تنهایی برایم نامفهوم است،
بمان...
تنها برای خاطراتم بمان...! 

[ دو شنبه 8 آبان 1398برچسب:, ] [ 5:50 ] [ افشین ]

دیگه واقعا خسته شدم!گریه

کنکور، جدایی، درس، سربازی، بدبختی، تنهایی چنان ضربه ای به من زد که از خستگی دیگه نمیتونم تکون بخورم...

 

من رفتم سربازی گریه

خیلی خسته ام اما هنوز عشقت روبرومه

بی عشق تو کار من تمومه

هنوزم منتظرتم

به خدا............................................

خداحافظگریه

[ سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, ] [ 19:42 ] [ افشین ]

حال كه اين سخنان را به كتابت در ميارم از همه گريزان شده ام و به گوشه اي از اين دنياي بي مروت گريخته ام  از شهر  ديار پدر و مادري كه زره اي عشق خرج فرزندشان نكردن كيلومترها دور شده ام و در شهري غريب به كنار دستي آمده ام كه زندگي در كنار آن غريب به  سر كنم و زندگي در كنار او را به هزاران آشنا و هزاران معشوقه نما ترجيح دهم...

او را دوست ميدارم و در كنار او و با او بودن را به اين زندگي و خانواده بي عشقي كه هر لحظه من را خورد ميكند و عشق من را محو خشونت ميكنند ترجيح ميدهم  ترجيح داده ام  ترجيح خواهم داد...

حال در حالي كه در كنار آن دوست به نام مهدي نشسته ام و در خانه استيجاري او عمر را به سر ميكنم بسيار خوشحال هستم...

نميدانم تيري كه به حدف زده ام خطاست يا صحيح؛ اما سعي بر شناخت شماره ي غريبه ي آشنايي دارم كه من را ديگر نميشناسد...

بسيار شكسته؛ از خانه پدري گريزان و عازم اصفهان شده ام و  سرشار از اندوه و آه در حالي كه از زندگي خود دور شده ام در حال سپري كردن عمر نافرجام هستم...

....

تنهاي تنها.... و همراه با غريبه اي به نام مهدي...

 

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 1:31 ] [ افشین ]

 

 میخوام از یه مشکل بگم اینکهتوی وبلاگم هرکس که نظر گذاشته ثبت نشده!!

 

یعنی قسمت نظر دهی وبلاگ خراب بوده!!!

 

و بخاطر تم وبلاگ بوده!!

از عزیزان خواهش میکنم هرکس که نظری داده دوباره بفرسته ایلبه هنوز هم وبلاگ مشکل داره و اگه شما داخل ادامه مطلب نظر بدین به دستم نمیرسه !! باید حتما بزنید روی نظر بدهید هر پست توی صفحه اصلی وبلاگ و بعد نظر بدین که به دستم برسه چون اگه این کارو نکنین و از داخل ادامه مطلب نظر بدین نمیرسه!!! ممنون!

این یعنی یک ساله به وبلاگ من هرچی نظر اومده ندیدم 

[ شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ] [ 18:10 ] [ افشین ]

 3سال گذشت

مخاطب: خدا و (هدیه هاش)
سلام سال نو مبارک
تازه اینکه چیزی نیست!
تووللللدم مبارک
به قول بعضی از معشوقه ها هیچکس نیست که حتی  فقط بگه تولدت مبارک! همین!
...
برای ادامه مطالب به ادامه مطلب رجوع کن..
 

ادامه مطلب
[ شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ] [ 17:44 ] [ افشین ]

سلام کسی که وبلاگمرو فقط برای اون مینویسم و اسمت توی آدرس وبلاگم هنوز پیش من هست...
چه خبر.؟
فقط میخوام یک شبو بهت یاد آوری کنم و برم...
 

باقی در ادامه مطلبوو

پسوررد نام کودک خیالی من و تو

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:7 ] [ افشین ]

باز منم و حسرت اینکه دوباره تنهاممم/
و از خدا حالا میخوام دو بال پروااااز
سخته حرفم.. ولی باید رفت.. دیگه تمومه... دیگه بریدم.. دیگه خسته ام از اینکه هرچی هی اومدمو نرسیدم... سخته حرفم ولی باید بدونی خستم ولی باید بدونی که مییرم
به یاد اونروزا که اسمت در یه صدر دفتر.. نقش میبست
چشم با اشک خیره است به.. فردایی که تو زندگیم یه بخش دیگه است
من نمیدونم بهت نمیومد که خودتو بکشی کنار
از کنار من تو بری گلم...
نخواستی بفهمی اینو که من ((عاشقتم)) ؟؟؟؟!
فهمیدم... حق میدم بهت... تو.. باشه بخند..... به من؟؟!!
واقعا که حق داری بخندی که با اون نگاهت منو به رگباری ببندی که...
بدتر از صدتا گلوله سرب داغه/
با تو فکر میکردم طلوع صبحه آخه...
(( تا وقتی بودی توی زندگیم من غم نداشتم.. واست تا جاااایی که تونستم کم نذاشتم ))
البته خودم میخواستم اینا منت نیست ولی با خاطرات تو بودن من بعد ریسکه
دیگه با خاطرات با تو خوشم پس چونکه حتی فکر بی تووو بودن کشندست
تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم/
بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم
من که هر دقیقه ام وابسته به دقیقه تو بود/
من که حتی لباس تنم به صلیقه تو بود
منی که دست هیچکسیرو با وجودم نمیگرفتم/
تو باعث شدی که توی قلبم نمیره نفررررت
رسیده وقت رفتن هرچند.. من از دلت خیلی وقته رفتم
باشه تو بردیو اینا برات افتخارن../
تو ختم عالمیو منم عند خامم
فک نکنی اهل جبران یا انتقامم/
خودم باید دقت میکردم توو انتخابم
بذار بگم که آخرین سطرمو بخونی من میرم تا شاید قدرمو بدونی...
 

[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ] [ 18:44 ] [ افشین ]

من صدامو ضبظ کردم و گفتم:

 

پسورد ادامه مطلب نام کودک خیالی منو تو...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:59 ] [ افشین ]

آه حالا دیگر کسی مرا در راه، چشم انتظار نیست. این ایام با تنهایی ای نابهموار کلنجار میروم. اگر به رسم ساعت بگویم. تنها سه ساعت دو همنشین دارم. مرا غرق کن. با دیوار حمال بیغوله ام همنشین شدم. عمریست بی دل زندگی را هر روز بدرود میکنم.

و این باق پر از تردید قالی، حضور تنهایی را آنچنان به نهایت رسانده که دیگر طاقت از چشمانمان گرفته و به بی قراریهایمان جامه ای نقره ای پوشانده. امروز و امشب یک شمع مرا تا رویای آب های آزاد کشانید. تا تبسم گریه . و من رفتم تا باغچه ای که یاد گل بابونه و اطلسی را هر روز زنده میکند؛ و نماندم...

چه کسی را فریاد بزنم؟ دادها و شاید هم بیداد هایم را با نام کدام شاهد به گوش آسمان برسانم؟

من از این پایین. ستاره ی گم شده ام را در آسمان نمییابم. فردا به حال روز من چه خواهد آمد؟ سرنوشت نمناک خود را از زبان چه ستاره ای بشنوم؟! ستاره سهیل را که دیریست مردمان یافته اند! آخر من چگونه به داد خواستِ حسرت های صبورم نا اهلی کنم؟ با چه رویی به دادگاه چشمان پرواز سفر کنم؟ ای همان من. برو تا هیچ...

من دیگر نشانی ماه را که در آسمان چهارم پایین تر از پس کوچه ابر سیاه و بی باران هست نمیدانم. سرگردان هستم.

تنهایی مرا دزدیده است و کسی مرا به خاطر نخواهد آورد. شرمنده برگ ها و برگه ها شده ام.

[ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, ] [ 5:29 ] [ افشین ]

سکوت فریاد گونه ام اینجا غوقا میکند     

نیستی که ببینی زیر آوار سکوت           چگونه بند بند وجودم ازهم گسست

اما این سکوت نشکست

اشک در چشمانم نشست

اشک بارید... خالی شدم

قطره قطره

خالی از سکوت

خالی از فریاد

و دیگر چشم من خیره نشد بر لبهای بسته ات

سکوت کن

آن هنگام که دلت پر از هیاهوست سکوت خوب است

تو احوال پریشان مرا هرگز نمیبینی

نشد یک بار از من بپرسی چرا این گونه غمگینی

بالهایم را باز میکنم به هوای رفتن تو

شاید در پشت این کهنه لبخند راهی باشد

شاید در این راه هموار پر از سکوت، همراهی باشد      

قلبم را هدیه میکنم به بیدار خفتن

شاید که عاقل شدنش به قیمت چاهی باشد

و تو خدای من ... بین من و قلبم فاصله انداز

نخواهم که حرف قلبم باز سر به گمراهی باشد ...

[ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, ] [ 4:57 ] [ افشین ]

امروز پر از فریاد میگویم:

 

 

برگـــرد 

[ جمعه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:44 ] [ افشین ]

سلام

من امروز اومدم از خاطره های شیرین مسافرت چند روز پیشم به شهر زیبا و تاریخی اصفهان بنویسم که بوی زیادی از تاریخ ایران و ایران زمین میدهد اما من به جایی از این شهر رفتم که زیاد به تاریخ ایران ربطی نداشت!!

خلاصه بار سفر رو بستیم و از اراک عازم اصفهان شدیم و چون بعد از اذان ظهر حرکت کردیم من تونستم روزه بگیرم و خیلی خوب شد که تونستم بگیرم
به راه افتادیمو مسیر 400 کیلومتری شروع شد خلاصه دیری نگذشت که به مورچه خورت رسیدیم

که اصلا این شهر با تمیزی قهر کرده !! وای چقدر کثیف بود پیف پیف!! :)
خلاصه پیاده شدیم و سرو رویی شستیم و چیزی به اذان مغرب نمونده بود که دوباره حرکت رو به سمت اصفهان ادامه دادیم بعد از مورچه خورت که 100 کیلومتر تا اصفهان داشت رسیدیم به شاهین شهر که این شهر 180 درجه با مورچه خورت فرق داشت بسیار زیبا بود !! عجب شهر رمانتیکی بوود وااای...
خلاصه رفتیم توی ترمینال این شهر که همش از شیشه بوود و زیبا بود و تمیز بود و پر چمن بود من دیگه فهمیدم که اذان دادن  بعدش خوراکی هارو در آوردیمو دلتون نخواد یه لوبیا پلو زدیم به بدن...


ادامه مطلب
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:16 ] [ افشین ]

عاشق تر از قبلم، بمون تو پیشم... دور از چشات هرگز آروم نمیشم..
عاشق شدن خوبه اگه عشق توباشه تنهام نذار تا بی تو دنیام از هم نپاشه...
از من نگذر نمیتونم.. چون وابسته است به تو جونم.. محتاجم به نفسهاتو آخه دور از دستات تو زندونم...
 
هی نمیدونی چه خبرته نمیتونم حرفامو یه نفره بگم حق داری برو ببین من جای تو نیستم داری فک میکنی که من مال تو نیستم
کاش میشد چشمارو بست باز کردو به راحتی به روزای قبل بازگشت ماه ها کنار هم بدون هیچ دردو رنجی.. غصه ای نبود.. نه جروبسی.. چیه میخوای بهم بگی باورش سخته؟ کیه اون که کنار تو تا تهش هستش... اون که  دیوونته مث نفس نزدیکه به تو.. میگه با تو بودن درداشو تزکینه یه عمر
نزدیک اگر باشی غرق تو میشم دور از چشات هرگز آروم نمیشم.. از غم دلم دوره آخه تویی امیدم.. دیگه دوریت محاله واست جونمو میدم..
دیگه دوریت محاله واست جونمو میدم..
از من نگذر نمیتونم چون وابسته است به تو جونم محتاجم به نفس هاتو.. آخه دور از دستات تو زندونم...
از من نگذر نمیتونم چون وابسته است به تو جونم محتاجم به نفس هاتو.. آخه دور از دستات تو زندونم...

آخه دور از دستات تو زندونم...

 

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 2:0 ] [ افشین ]

تا بحال شده مث من باشید؟؟؟؟
تا بحال شده صبح ها با صدای فریاد از تو رخت و خواب بلندتون کنن؟
تا بحال شده کسی با داد و بیداد بگه دیگه حیون بیدارشو! تا بحال شده بخاطر احترام و صبر یک چیزیو ده میلیون بار تحمل کنید و صداتون در نیاد؟!
تا حالا شده لبریز لبریز بشید و دیگه جایی واسه صبر و تحمل باقی نمونه؟ شده یکبار کمرت از شدت تحمل تلخیا به درد بیادو دیگه نتونی راست بایستی. شده دیگه به آخر برسید و دیگه ظرفیتشو نداشته باشید؟

بالا خره هر آدمی تا حدی میتونه ظرفیت داشته باشه و تحمل کنه و دیگه از اون به بعد واقعا نمیتونه؛ نمیتونه.

ادامه ...


ادامه مطلب
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 1:57 ] [ افشین ]

متن از خودم(دل خودم)

همونطور که گفتم من تقریبا هر روز به اینجا میام ولی چون احساسم پیشم نیست پس آپ نمیکنم

اومدم از شادیو عیدو 13 به در بگم اما نگو دلی داغ دارم و جایی برای شادی جز غم نیست.
هاه چه خوشی زود گذر است وغم تو همیشگـــــــــــی...

من سعی کردم تا با نبودنت سر کنم و جای خالیت را پر کنم اما هیچکس برای من تو نشد؛ سعی کردم فراموشت کنم اما این کار من نبود..
سعی کردم توبه کنم و یادی از تو نکنم و سرگرم خودم باشم و به دیار سکوت با تو بودن خاتمه بدم اما نشد. اما شهر ویرانه ی غم من دیگر آباد شده بود ! سعی کردم اما نشد...
سعی کردم انتقام بگیرم؛ اما تا آستین بالا زدم چنان وجودم را آتش خورشید درونم سوزاند که دستی جز دو ذغال و پایی جز دو چوب سست وقلبی جز آتش برای آمدن به سوی تو برای انتقام برایم نماند و این بود که سرتاسر وجودم جز خاکستر چیزی نشد...

دلتنگم! چرا؟ چون تو نیستی؟ نه! چون من بدون تو من نیستم.
تو میدانی دگر شبی برایم نمانده که چشمانم هر لحظه برای برگشتنت از شدت آب رفتن کم نشود. روح سفید موهای سیاهم بدون تو مرده است و دیگر نایی برای مقاوم ایستادن آن ها نمانده و گیسوانم مرداری بر روی سرهای من و گورستانی از بی تو بودن ساخته اند و هر روز از روحشان کم میشود میمیرند میسوزند و بر روی زمین می افتند و با خودشان زمزمه میکنن که یادتان هست که روزی او با لبان خود میگفت : یک تار موی تورو افشین به کل دنیا نمیدم... / تار موی تو کجا و دنیای بی ارزش من کجا...
آن ها میسوزند، میمیرند، پر پر میشوند و به آب میریزند!! آب! آبی که با چشمانم هر شب تکیه گاه زیر سرم را لبریز و سست و سنگین میکند که اگر آن را در آغوش بفشاری دریایی در اتاقم روان میشود که این وصف نبودنت است؛ نبودنت.
ترک های پیشانی ام چنان خشکیده اند که گویی 100سال غم کشیده اند و هر روز خم به ابرویشان آمده است از سوز
غم تو، غم تو، غم تو

من بهتون میگم افشین و مریم: (وجود افشین)
ای کاش افشین مث تو بود! مثل تو با تو بود (مثل رفتارت) (بی قلب و بی احساس)
کاش افشین میتونستی مث اون خیانت کنی دروغ بگی حتی یکی !  فراموش کنی و زیر همه ی قول های با احساس و زیبا و محکمت بزنی...
کاش میتونستی این اشک ریختنارو بعد از 10 ماه انتها بدی، توموم کنی . اما حالا بعد 2 سال دلبستگی به اون در دل و تمام وجودت ریشه دوانیده دیگه نمیتونی خودت رو از اون رها کنی! افشین تو یه زندانی هستی هر کاری که با تو بکنن نمیتونی اعتراض کنی و اگر فریادی از سکوت سر بدی باز هم تنبیه خواهی شد و قلب تورا شکنجه خواهند داد ! آه میدانم چه دردی داری !
دلم برایت میسوزه که جز من کسیو نداری تا با اون درد و دل کنی و هیچکس نمیتونه با تو هم درد بشه  و هیچکس نمیتونه بفهمه که چرا غمگینی چرا گرفتی! چرا؟

اشتباه مکرر تو اینست که دلت را همه جا باز میکنی اما وقتی میبینی قلب و ذهن چه افراد بی قلبی را صدا زده ای دوباره برمیگردی تا از آن ها فرسنگ ها فاصله بگیری و با من سر کنی... اما احساس تو با تو در هر لحظه میجنگد و میگوید از آن بی قلب ها برای ادامه ی راه ومقابله با درد کمک بخواه ، فرار از تنهایی را بخواه؛ و تو میروی...
وقتی به سوی آنها میروی چنان تو را داغ تر میکنند که از چند فرسخی ات شعله ی آتش چشمانت نمایان میشود، چنان دلت میسوزد که هیچ سیلی نمیتواند آن را مهار کندو باد ملایمی که آنها بر تو میوزند چنان ممتد است که کم کم دل سوزانت بر تمام وجودت آتش میکشد...
در این لحظات دیگر چیزی از تو باقی نمیماند.
افشین ای:
بازیچهی شب های من؛ امشب چرا غرق غمی؛ از من جدایی را نخواه حالا که درگیر غمی؛ وقتی که مرزعشق من وقتی که با تو ماشدم؛ جا میشه از تو تا خودم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

درآرامش این طوفان چشم به راهم که شاید گردی از کوی پای تو به سویم مژدگانی بیاورد و آن را نگه داری کنم و هر روز آن گرد را ببویم و بگویم عزیزم پایت چه بوی گند جورابی میدهد..:)
و این هم برای لبخند لب توی بی وفایی که مدت هاست من و عشق مقدسمونو فراموش کردیو فروختی!!

 

[ چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, ] [ 17:48 ] [ افشین ]

نمیترسی ببینی برای دیدن تو؛ یه روز از درد دلتنگی بمیرم 

تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه؛ تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب؛ کیو دارم بجز تنهایی امشب

میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم؛ نمیتونم ببینم از تو دورم

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:14 ] [ افشین ]

سلام مرمر عزیزم ولنتاینت مبارک
گرچه نمیدونم امروز ولنتاینت با منه یا با ...
گرچه نمیدونم این روزا دستات و نگاهت ولنتاینو به کی تبریک میگه
لبخندای امروزت برای فکر به منه یا چیز دیگه
شایدم لبخندت از روی تمسخر باشه
یا وجودت
به یا من و خاطره های من یا اونی که جز من تو دلت خونه کرده
من که نمیتونم بهت زنگ بزنم بگم سلام عزیزم ولنتاین مبارک ولی همینجا به تو میگم ...
 

یادته یه روز یک عالمه اشک ریختی و بی تابی کردی تا بهت قول بدم 5تا قول یادت هست؟؟ یادت هست که بهت قول ندادم دلت شکست؛ یادته یه عالمه اسرار کردیو بعد من، با هزار تردید بهت قول دادم؛ خودم میگم که بهت سخت قول دادم اما؛ قول محکم و سخت که همیشه سر حرفم هستم؛ {{مرده و حرفش}} ؛یادته اول تو چه آسون بهم قول دادی؟! یادته چه آسون بهم گفتی: تا آخر دنیا با منی؛ یادته چقدر دل نگرانم بودی که یه وقت از دستم بدی بخاطر همین ازم اسرار کردی که بهت قول بدم که تا آخر دنیا باهاتم و با هیچکس بغیر از تو نباشم بهت خیانت نکنم و بخاطر تو جلوی همه ی دنیا باستم یادته تو اول همه اینارو بهم گفتی؟؟
هیچ یادت هست مریم
یادت هست این حرفات که بهم زدی قول و قسمات
دیگه من باید برم نازم
روز خوش
شب خوش
روزای بی من خوش 
عزیزم

 

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ 21:16 ] [ افشین ]

سلام به روی ماه هر عاشق واقعی که تو دنیاست و تمام زندگیشو حاضره بده اما سر قول و قرارایی که معشوقش به سختی ازش اسرار کرده میمونه و هرگز زیر قول و قرار و قسماش نمیزنه و نخواهد زد

قربون اون عاشقایی که سخت قول میدن ولی وقتی قول میدن سختم روش میمونن
قربون شکل ماه عاشقای واقعی

سلام آی عاشقا

قرررررررررررررررربونتون برم که تو سخت ترین شرایط پاک بودن قرار میگیرید و بخاطر اون کسی که یه دنیا دوستش دارید پاک میمونید فقط برای اون
قربون عشق نازتون بشه افی

دلیل اینکه نمیام اینجا این نیست که عشقمو فراموش کردم و بی خیالم نه؛ دلیل اینه که گرفتارم به خدا؛ درس و کار و تموم شدن ای دی باعث شد چند وقت نیام
امیدوارم تو راه عشق تو این مدت که نبودم زیاد عقب نیوفتاده باشم اومدم که حسابی با بالای ناز عاشقم بتازونم تا به انتهای عشق بی انتها برسم
من اومدم ای دنیای زیبای عشق

قبل از اینکه من دچار بشم فک میکردم عشق مال آدمایی که کلا با من و ما فرق دارم اما حالا که دچار شدم میبینم اون آدما فقط احساس درونشونو بیدار کردن پس فرقی با منو ما ندارن اما؛ حالا دیگه فهمیدم اون آدما همین من و ما هستن همون کسایی هستن که خدا گفته به خودش : احسنت

 

راستش افی میگه:
راستش دلم واسش یه دنیا تنگ شده برای همونی که منو حتی تو یاهوش ایگنور کرده آره واسه همون دلم یه خورده شده..
ای کاش میشد مث شبایی که بر من گذشت دوباره این شبا رنگ و بو بگیره با اون؛ رنگ عشق بوی خدا...
میدونید آخه.. اون یه دفعه گذاشت و رفت بدون اینکه خداحافظی کنه بدون ایکه بگه یه روز واسه همیشه رفت؛ رفت ندید با رفتنش دل منم باهاش رفت ندید که روحم پیششه فقط دید که جسمم نیست؛ فقط ازم فرار کرد فقط تونست به همه چیز پشت کنه؛
چون دلیلی نداشت یه دفعه بی سروصدا رفت تا یه وقت صدامو نشنوه شرمنده بشه و تو رو درواسی گیر کنه که بخواد دوباره بهم بگه افشین بی تو میمیرم تو تموم دنیامی اگه یه روز بیتو باشم من چیکار کنم.. همش ازم میپرسید افشین اگه من یه روزی بمیرم تو واسم چیکار میکنی.. خوب منم میپیچوندمش و هیچی بهش نمیگفتم ولی روزی رسید که اون زندس اما من بخاطر اینکه اونناراحت نشه یا بابا مامانش بهش چیزی نگن به خونشون زنگ نزدم که یه وقت بخاطر من شرمنده پدر مادرش بشه.. اون نمیدونه که من حتی با مادر حمیده صحبت کردم بخاطر اون.. شرمنده شدم بخاطر اون و راز دلمو گفتم بخاطر اون.. میدونی به مادر حیده گفتم من و ما به هم قول دادیم که تا آخرش با هم باشیم اما اون زد زیر همه چی...
یه خنده یی کردو گفت خوب شما هنوز بچه بودید اما من ناراحت شدم و با صدای سنگین گفتم:
مرد حرفش یکیه و سر تمام حرفا و قولام باهاش میمونم..
بهم گفت: وقتی بزرگشی به این روزا میخندی
ولی من سکوت کردم و میخواستم بگم "اگه بزرگشم با تمام وجودم شاید برای این روزا گریه کنم چون دیگه هیچوقت نمیتونم برشون گردونم" اما حرفمو خوردمو چیزی نگفتم..
خلاصه تا امروز که آقا افی جلوی خیلی ها شرمنده شده..
خدا شاهده نزدیک سه تا گ.ی.ر.ل اومدن ا.ی.ن.ج.ا ؛ خدا شاهده تو چشم یکیشون نگاه نکردم فقط بخاطر اون..
جالب اینجاس همون روز نشسته بودم پا کامی و داشتم اصرار مریو میکردم که برگرده اما اونی که میگفت منو تا آخر دنیاش میخواد بهم گفت ما اصلا به هم نمیخوریم و ما از دوتا دونیا متفاوت اومدیم ولی نمیدونست تمام دنیامه..
نمیدونست که یه دنیا میخوامش و بدون هیچ دلواپسی دلمو بدجور شکوند کسی که بهم میگفت...
بیشتر توضیح نمیدم باشه؟؟!!
 

ای خدا دعا میکنم که مری خانوم برگرده دعامو مستجاب کن:

الهی آمین

     اون طرف میزم، جات خالیه عزیزم

[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, ] [ 20:34 ] [ افشین ]
 
لالایی چشمای خیسم
لالایِـی دستـای تـنهـا
پس کجاست اونکه دوستت داشت
چـــرا تــو مـــونـــدیـــو غـمـهــا
لالایی ماه شب مـن
لالایی تنها گل یاس
ایـن لبای خشـک و پرپر
خیلی وقته بی تو تنهاس

لالایی چیک چیک بارون
لالایـی دلـه پـر از خـون
پــس کـجـایی نـازنـینـــم
دارم میشم بی تو داغون
لالایی موجای دریا
لالایــی ماهی مرده
این عاشق یکه و تنها
تـو رو از یـادش نبرده
لالایــی نیـلوفر نـاب
لالایی همزاد مهتاب
از همون شب که تو رفتی
پا نذاشته به چشام خواب
لالایی سنـگ صبـور لـحظه هـا
لالایی هق هق و گریه بی صدا
دل من دشت پر از لاله و خون
داد و فـریاد میـزنــه گــلم بـیا
لالایی آهــوی دربنــد و اسـیر
لالایی چشمای ناز و بی نظیر
پـس چـرا یـارم نیومد از سـفر
میدونم برمیگرده گر چه دیر
لالایـی یــاس دلتنـگم نخـواب
لالایی بازم بمون در تب و تاب
ایــن شـبا رو تـا ســحر بیـدار بمــون
واسه خوبیاش رو عشق من بتاب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 15:23 ] [ افشین ]
 
دوستت دارم
تکیه کلام تو بود ,
من بی جهت به آن تکیه داده بودم…!!!
[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, ] [ 21:21 ] [ افشین ]


 

ای بهترین بهانه برای دلتنگی هایم آیا روز تولد دوستی هایمان را به یاد داری؟
 
همان روزی که همچون پیچکی به دیوار های کاهگلی قلبم پیچیدی….
 
من تمام لحظه های با تو بودن را به یاد سپرده ام….
[ پنج شنبه 21 دی 1390برچسب:, ] [ 14:16 ] [ افشین ]


 

جدایـــــــی این است
جدایــــــی همین است
اینکه با تو باشم و با من باشی و باهم نباشیم جدایـــــی همین است…
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره ما را در خود جای ندهد جدایــــــی همین است
اینکه قلبم اتاقی باشد
خاموش کننده صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی جدایــــــی همین است
اینکه در درون جسمت تورا جستجو کنم
و آوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
و ضربان نبضت را در میان دستت جستجو کنم جدایــــــی همین است
جدایـــــی همین است که من هیچ احساسی از تو دیگر در خودم پیدا نکنم
و دیگر نتوانم حتی لحظه ای نگاهت را
صدایت را تحمل کنم
جدایـــــــــــی همین است…… همین !!!

 

[ پنج شنبه 20 دی 1390برچسب:, ] [ 14:25 ] [ افشین ]
 
میروی تا با نبودن عشق را پر پر کنی
میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی
آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است
من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی
در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد
آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی
سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی
عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی
بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره
کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی
[ پنج شنبه 19 دی 1390برچسب:, ] [ 14:5 ] [ افشین ]

من با این موسیقی یک دنیا خاطره دارم   و امروز تمام حرفای این موسیقی سرنوشتم شد   و چقدر زیباست وقتی با تمام دلم این موسیقیرو با خودم میخونم و یاد یه عشقم می افتم

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرامو آسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایم نام تورا خواندم

کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم

روزی که میگفتی من با تو میمانم

روزی که دانستی من بی تو میمیرم

روزی که با عشقت بستی به زنجیرم

بازنده من بودم این بوده تقدیرم

خوش باوری بودم پیش نگاه تو

هردم ز چشمانت خواندم کلامی رو

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرامو آسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایم نام تورا خواندم

کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم

من با نفسهایم نام تورا خواندم

کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم

عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمیمانم  

گفتم که میمیرم گفتی که میدانم  

باور نمیکردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق، این بیوفایی را

 

[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 23:42 ] [ افشین ]
امشب همه چیز روبه راه است
همه چیز آرام…آرام…باورت میشود ؟
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم ” با یاد تو “
تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام !
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم …بی صدا کنم

تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی
یاد گرفته ام … نفس بکشم بدون تو … و به یاد تو
یاد گرفته ام که بی تو بخندم
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم… و بدون شانه هایت …
یاد گرفته ام… که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم
و مهم تر از همه
یاد گرفته ام که با یادت زنده باشم
اما هنوز یک چیز هست …
که یاد نگرفته ام…
که چگونه ……!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم
و نمی خواهم که هیچوقت یاد بگیرم…
تو نگرانم نشو !!
“فراموش کردنت” را هیچوقت یاد نخواهم گرفت …
[ پنج شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 21:1 ] [ افشین ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

""بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ"" ۞ وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین۞ به وبلاگ نازنینم خوش اومدی نازنین

كد موسيقي براي وبلاگ

نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥عاشق واقعی♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ و آدرس afiomari.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
function Clear(thefield){if(thefield.defaultValue==thefield.value) {thefield.value='';}}





امکانات وب

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 39142
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس